سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

در آن دوران وحشت وریز وهستی سوز

 نیازی بود تا یک «مرد» برخیزد

که در حلقوم «شب» تلخابه فریاد را ریزد

و چون مردی طغیان رودی مست و خشم الود و کف بر لب

خروشان ، با کویر و دشت و کوهستان در اویزد

ابر مردی که هر سلول سلولش زآهنگ خدا پر بود

و عشق و شور حق در سر وسینه سر داشت

حسین آن پرچم خونین حق بر دوش

حسین آن انقلابی مرد ،  آنک رایت آزادگی افراشت 

در بهت سکوت و وحشت وظلمت

که سالار شهیدان جهان آوای حق سر داد

خروشی سرخ و آتشگون

غرور سلطه بیداد واستبداد را بشکست

امام انقلاب کربلا با روح این دعوت

زمانها را مکانها را به یاری می زند فریاد استمداد

امام حق و عدل و داد

زهر وجدان و قلب و صاحب اندیشه آزاد   

 ****ایران 

زمان ، زمان ستم بود و شرک وبت سازی

تو ای امام رهایی

تو ای تبر زن توحید

لبان بسته ما را

به خشم واژه تکبیر سرخ رنگ گشودی

تو لحظه های عقیم زمان وحشت را

به بار خشم فرو نشاندی

و نسل خفته مارا

به بیکرانه دریای موج خیز  خلق کشاندی

و از خرافه  و خفتن

به بام آگاهی

به برج بیداری

و از نشستن و گفتن

به پایگاه قیام و به شهر خون وشهادت

توای قداست سلمان وای خروش ابوذر

یزیدیان زمان را

از عافیتگه آرامش و.پستی

به اضطراب کشیدی

و از غرور به وحشت

و از هجوم به رسوایی فرار وهزیمت

  ****


 گزیده اشعار آقای محدثی ص103 و ص 216

 

از علمدار کربلا       

 

 تا علمداران ایران


به فریاد هل من ناصر ینصرنی پاسخ می دهیم،  وعده ما در راهپیمایی 22بهمن در سراسر کشور




نوشته شده توسط :مهدی جو (کبری قربانی دشتکی)
 
شنبه 85 بهمن 21 3:58 ع
نظرات دیگران [ نظر]


 

سلام ... آره می دونم چه فکرایی پیش خودتون تو این چند روز کردید اولا از تبلیغ 10 روزه در منطقه تبلیغی ،سرمای30 درجه زیر صفردیگه باید فکرشو بکنی که تا بعد از سفر هم هنوزحال وهوای اونجا و سرما رو احساس کنی و نتونی قلم وبلاگو بچرخونی دو تا جمله بنویسی و حتی نیمی از دهه فجر بگذره ونتونی یه پیام برای ملت بذاری دیگه به جه روزی افتاده این وبلاگ ....تا به امروز....امروز که به یاری خدا برای نماز بلند شدم و... یه حس تازه ای امروز صبح برام داشت احساس می کردم بهاره اونم تو یکی از زیر زمینهای خونه های قم که فقط چند تا شیشه پنجره مات به بیرون... ولی از پشت شیشه ها ی مات  پنجره هم   اسمون آبی خدا رو میشه حس کرد ... با خودم گفتم معلومه امروز روز خوبیه چون می خوام یه حال وهوایی هم به وب خونه بدم ... تا اینکه ذهنم اشغال شد پر از خاطره های مدرسه و دهه فجر .....بوی گل وسوسن ویاسمن آید ...آخ چه روزایی ....روزهایی که عید همه بچه ها بود فقط فرقی که این عید با بقیه روزها داشت اینکه اون عیدها همه از این که مدرسه تعطیل می شدندخوشحال بودند ولی این ده روز از این که بچه ها به مدرسه می اومدن و جشن بود خوشحال بودن ،جشن دهه فجر...تزییینات کلاسها وسالن ، شلوغ بازی های ، شیطونی کردن وشیرینی و سرود بقیه شم که همه می دونن ... خیلی دلم تنگ شده واسه اون روزا... 

4ساله
که از این شادی در مدرسه بی بهره ماندیم به خصوص برای نمایشهای طنز کلاسها ....گفتم نمایش طنز یادم افتاد به یه نمایشی که یه نفر از دانش آموزها به عنوان شاه نقش بازی می کرد ولی در یکی از صحنه ها که برای اون کلاس پیش اومد و همه بچه ها  کلی خندیدند این بود که بایستی اون شخص خودشو برا مدتی به خواب بزنه ....امان از این خواب که چه قدر شیرینه .... خلاصه این رضا شاه دروغین ما از بس که دیشب ان روز تمرین کرده بود که سر نمایش خوابش برده بود و به خواب واقعی فرو رفت... نمایش اونا نصفه ونیمه باقی موند  ....تازه منم یه بار به عنوان پرستار  چند دقیقه ای می خواستم نقش بازی کنم چون خجالتی بودم تا جمعیتی که با مادرشان
اومده بودند رودیدم با لباس پرستاری وچندتا قرص فرار کردم و اون صحنه به خاطر من حذف شد  . خیلی روزهای خوبی بود ولی به قول دبیر تاریخمون که هیچ وقت از ذهنم نمی ره  دیگر زمان قابل برگشت نیست ...!؟

 


دهه فجر گرامی باد




نوشته شده توسط :مهدی جو (کبری قربانی دشتکی)
 
سه شنبه 85 بهمن 17 2:41 ع
نظرات دیگران [ نظر]


 

سلام ، دیگه محرم، ماه« در س» ها، ماه غم اهل بیت (ع)وشیعیان نزدیک شده ما هم بایدکم کم خود مونو نزدیک کنیم به خدا، به امام حسین (ع) وحضرت زینب وفرزنداش ویارانش به کسایی که از همه ما به خدا نزدیکترن و برای خدا و در راه خدا شهید شدن یعنی حسین (ع) ، زینب (س) که ؛عمق معنا رومی رسونن،دریای حقی که با کویرظلم جنگید حسین اسوه عشق وشهادت و... زینب(س) ،الگوی ولایت پذیری صبر وبردباری ، هم برای زنان و هم برای مردان. وپیامشان شور وبیداری ومیان حق وباطل در میدان جنگیدن وهر جا کربلا وهر روز عاشوراست.

ماهم در کربلا ی نفسمان باید با اهداف یزیدی بجنگیم وبه فریاد هل من ناصر ینصرنی 
پاسخ دهیم.
 

پس هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله ...


 




نوشته شده توسط :مهدی جو (کبری قربانی دشتکی)
 
جمعه 85 دی 29 11:38 ص
نظرات دیگران [ نظر]


 

سلام ، شاید خیلی ازماها مثل من یادشون رفته که امروز چه روزیه ، امروز  ساعت 10داشتم شبکه خبر رو می دیدم:نگاهی به تاریخ امروز ، من مشتاق بودم که ببنم در چند قرن پیش در چنین روزی چه اتفاقاتی  رخ داده ، ابتدا تاریخ اسلام وپیامبر بودحتما می دونید امروز چه روزی برای مامسلمانان است.

 این آیه رو بخونید شاید بفهمید در سال 9 قمری چه اتفاقی رخ داد… 
به آنها (نصارای نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می کنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می نماییم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می کنیم شما نیز از نفوس خود، آنگاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم. (آیه 61 آل عمران)

بله امروز روز مباهله است 24 ذیحجه. گوینده شبکه خبر توضیح مختصری داد:
*مسیحیان نجرانی که برای  بحث و مناظره  به نزد پیامبر آمده بودند و علیرغم دلائل قوی و محکمی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم ارائه می فرمود، آنها همچنان به حقانیت آئین و اعتقادات خود پافشاری می کردند. این امر سبب شد تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم بر اساس حکم پروردگار متعال، آنان را به مباهله دعوت نماید، که طرفین در پیشگاه خداوند لب به نفرین بگشایند و هر کدام که بر حق نیستند و دروغ مى گویند، به عذاب الهى گرفتار شوند.*(از سایت )

روز مباهله فرارسید در آن حال نجران مسیحی ومردم مشاهده کردند که پیغمبر اکرم (ص) در حالی که کودکی را در آغوش داشته و دست کودک دیگری را در دست دارد بهمراه بانو و مردی که پشت سر ایشان حرکت می کردند، از راه رسیدند و محلى را براى مباهله در نظر گرفتند.مسیحیان که از دور ناظر ورود رسول اکرم (ص) بودند، بر خلاف انتظار خود دیدند که آن حضرت با جمعیت و ازدحام نیامده و فقط یک مرد و یک زن و دو پسر با خود آورده است .

یکى فاطمه دختر او و دیگرى على داماد و پسر عمش و آن دو پسر، فرزندان دختر او، حسن و حسین مى باشند. اسقف اعظم نصرانی که متحیر شده بود، خطاب به جمعیت نصاری گفت: بنگرید که محمد چگونه با اطمینان تمام و ایمان راسخ به میدان آمده و بهترین عزیزان خود را برای اجرای مباهله به همراه آورده است! به خدا سوگند اگر او را در این امر تردید و یا خوفی داشت، هرگز عزیزان خود را انتخاب نمی کرد. مردم، من در چهره آنان معنویت و روحانیتی می یابم که اگر از خدا درخواست کنند، کوه ها را از جای خود حرکت خواهند داد. پس از مباهله با آنان بر حذر باشید که عذاب و بلا دامن ما را خواهد گرفت. به دنبال آن، پیامى به رسول اکرم (ص) فرستادند که از مباهله درگذر و تو خودت در میان ما حکم باش و کار را با مصالحه خاتمه بده.
وهمچنین گوینده خبر این گونه بیان کرد : که این روز روز پیامبر واهل بیت که نشان از منزلت و جایگاه شامخ آنان دارد .

 راستی اعمال امروز را می تونید از اینجا ببینید انشاء الله مورد قبول درگاه خداوند یکتا قرار گیرد




نوشته شده توسط :مهدی جو (کبری قربانی دشتکی)
 
یکشنبه 85 دی 24 11:5 ص
نظرات دیگران [ نظر]


 

به نام و یادخدا،خدایی که به بشر هدیه داد هدیه بردباری وانتظار وظهور ، هدیه ای برای آدم (ع) از ابتداتابه کنون حتی تا روز رستاخیز آوردن مژده آمدن فرزند آخرین فرستاده .
سنگینی بار این هدیه برپشت ما ،سنگینی امسال وسال پیش، دیروز و امروز نیست سنگینی فردا هم هست  سنگینی آن به ظلمی که روی تیری که از کمان ظالمان سنگدل برخاست وبر گلوی مظلومیت حسین ویاران حسین وفرزندان حسین نشست . از ان زمان تاکنون ما از آب حیات انتظار می نوشیم و به ان زنده ایم، انتظار الطالب بدم المقتول بکربلا.  محرم در راه است ،روزهای سخت و غم تو وما ، وباز هم تو ...آقا جان! محرم امسال با تو معنا می شود .پس کی می آیی؟

ای فرزند رسول خدا !با تو سخن می گوییم خورشید از هرم نگاه تو گرم می شود ونورماه از نورچهره تو ست که نور می دهد  و وجود زمین از وجود توست غمها  ودرد دلها وگریه های نیمه شب همه وهر چیز از برای توست! اقا جان این زمین است که تنهاشده ولی تو هنوز تنها نیستی! رایحه ات مژ ده حضور تو را به دوش می کشد.صدای پای آمدنت را می شنوم آهسته آهسته می آیی آقاوما بردباری را از این صدا گرفتیم آری تو میایی وخواهی آمد ،و با آمدنت حیات را حیاتی دوباره می بخشی ! خدا کند که بیایی!




نوشته شده توسط :مهدی جو (کبری قربانی دشتکی)
 
شنبه 85 دی 23 11:40 ص
نظرات دیگران [ نظر]


 

انا لله وانا الیه راجعون 

 هفته گذشته من و شما و یک امل مدرنیسم نشده در غم درگذشت حجة الاسلام ابوالقاسمی بودیم این هفته من و شما در غم درگذشت یک وبلاگ نویس ارزشی دیگر یعنی  یک امل مدرنیسم نشده...ولی اکنون از نور به نور پیوسته است،  اما هفته بعد... . باید برای او فاتحه ای خواند و هم از او خواست تا برای ما فاتحه ای بخواند.چه زیباست که در چنین لحظاتی کمی با مرگ انس بگیریم.

میخواستم متنهای اولیه از نور را بخوانم که به این نوشته برخوردم دوست داشتم شما هم بخوانید،این متن بریده‏ای از متنهای اولیه ازنور است که در امتداد نوشته هایش از مخاطبانش خداحافظی می کند

سلام خداحافظی ....

«هر آمدنی را رفتنیست و هر رفتنی را رفتنی دیگر .... کسی نفهمید آمدیم و در امتدادش فهمیدم که نیامدم ..... فقط قول بدین حداقل یادتون نره یه حسنی بود و....حتما دعا برام کنید و دوباره ردای غلامی غلامان اباعبدالله رو بپوشم .... راستی ما رو حلال کنید ..... الآن که میخوام از اینجا و خانواده ی مجازی پارسی بلاگ خداحافظی کنم هم چون حس کسی را دارم که میخواهند بچشو ازش بگیرن ! ........ من که بش میگم حسینیه ی مدرن ،خدا وکیلی .... " باورتون نمیشه ولی الآن بغض راه آقا نفس رو تنگ کرده و اجازه ی عرض اندام نمیده .....حلالیت میطلبم ....»

التماس دعا ....یامحمد و علی
حسن کوکبیان نظری

 درگذشت برادر نظری مدیر وبلاگ ازنور ،را به خانواده بزرگوار وی ،همچنین جامعه وبلاگنویسان تسلیت عرض می کنم.

شما هم در مراسم یادبود ایشان که در وبلاگ ختم برگزار شده شرکت کنید
هدیه ایشان به پارسی بلاگ را می توانید از اینجا ببینید




نوشته شده توسط :مهدی جو (کبری قربانی دشتکی)
 
پنج شنبه 85 دی 14 5:47 ع
نظرات دیگران [ نظر]


 

مولای من سلام

روزی که مسیر آمدنت را گل باران می کنند ، ممکن است من نباشم ، ولی داستان عاشقی مرا برایت خواهند گفت .

خواهند گفت نغمه عاشقانه ام در میان مشتاقانت چه آتشی به پا می کرد و چگونه بازار عاشقی تو را گرم می نمود . خواهند گفت آن روز که می رفتم نگران به قفا می نگریستم گویا چیزی جا گذاشته ام ، گویا با کسی قرار ملاقات داشته ام ، خواهند گفت دردهایی را که از نبودنت چشیدم ،همه را خواهند گفت .

دوست دارم آنروز که می آیی سراغ مرا بگیری ، راستی هزار دستان من کو ؟

چقدر آرزو داشتم وقتی که می آمدی روضه بی دستی ابالفضل را برایت می خواندم ، آن وقت زانو به بغل می گرفتی و می گریستی و ما برای زانو به بغل گرفتنت می مردیم .

می دانم مرا دوست داری می دانم ، دست دعای تو مرا سر پا نگه داشته ، همه را می دانم . حتی می دانم دلت برایمان تنگ شده ، آمدنت هم که دست خودت نیست ! گریه نکن ! کسی نیست درد تو را بفهمد ؟ خسته شده ای؟ نگران نباش ما منتظر می مانیم تا بیایی ، نمی گذاریم ذره ای احساس غربت کنی ، به شما قول می دهم مجالس شما را روز به روز گرمتر به پا کنیم ، نگران نباش آنقدر دعا می کنیم تا بیایی .

می دانی چرا دوست دارم وقتی می آیی زنده باشم ؟ نه برای خودم که البته این موهبت بزرگی است بلکه برای دل مادرت ، می ترسم وقتی می روم سراغ تو را از من بگیرد و من بی خبر باشم ، راستی اگر به من بگوید شما آماده نبودید وگر نه پسرم می آمد ! نه ، من دیگر طاقت اشک های مادرت را ندارم .

فدای تو شوم ! در این روزها همه می خندند و من اشک می ریزم ، دلم خیلی برایت بهانه می گیرد ، هرچه به نیمه شعبان نزدیک تر می شویم بیشتر بهانه می گیرد ، نگذار بالای سنگ قبرم بنویسند ؛جوان ناکام !!

رخ باز کن ، اینجا همه دلتنگ تواند .

نازنین ؛ اگر جویای احوال عاشقانت هستی ، همه خوبیم ، ملالی نیست جز دوری شما نور چشم عزیزمان !

                                                                               


خدا حافظ . غلام آستانت ، رضا


این متن شامل اولین متنهایی بود که می خواندم ، ومرا تاچند لحظه به سکوت وگریه واداشت آن هم نامه سربازی که از دوری مولایش می نالد واشک می ریزد خیلی زیبا بود .

واقعا خبر در گذشت حجه الاسلام ابوالقاسمی پور برای جامعه وبلاگنویسان و طلاب و روحانیون سوزناک بود وهست، و امیدواریم که خودشان هر چه زودتر بیایند واین خبر را تکذیب کنند واین جهنم مطلوب را به بهشت مطلوب تبدیل سازند.

برای عرض تسلیت می توانید به وبلاگ فرزند ایشان
و یا وبلاگ دوست صمیمی ایشان مراجعه کنید.
خبر درگذشت ایشان را ازاینجا  و اینجابخوانید!




نوشته شده توسط :مهدی جو (کبری قربانی دشتکی)
 
چهارشنبه 85 دی 6 8:0 ص
نظرات دیگران [ نظر]


   1   2   3      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ